مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : یکشنبه 90/11/2
نظر

ندای انقلاب نوشت: یکی از وبلاگ‌های جریان انحراف به تاسی از مدل رفتاری سران آن کوشید تا فتنه انگیزی‌های منحرفین را اعلام ولی آن را خارج از جبهه خود توسط منتقدین بیان کند.
این وبلاگ در مطلب خود تحت عنوان«بهمن خونین جاویدان»!،نوشت:
 "تقریبا همه شواهد و قرائن از این حکایت دارد که بهمن امسال بسیار متفاوتی خواهد بود. 
 سونامی نامه های زهرآگین که هنوز بخش اعظمی از آنها منتشر نشده تنها قطعه ای از پازل این کودتای تمام عیار است.
 از طرح برکناری رئیس جمهور با ابزار قانونی! و در سرای ملت! تا احتمال سوء قصد به وی یا حتی خودزنی در دستور کار فتنه گران قرار گرفته است، سبد فتنه اینبار پر پر است! بهمن امسال آبستن حوادثی است که سرنوشت انقلاب را در حد بی تکرار تاریخ رقم خواهد زد. این ویلاگ در ادامه در بخش کامنت های خود با اشاره به فتنه انگیزی ها مدعی شد که فتنه جدید پیش از انتخابات رقم خواهد خورد."
 شایان ذکر است رسانه های جریان انحراف در حالی به انتشار این قبیل مطالب می پردازند که عناصر اصلی این جریان در جلسات مختلف خود بارها بر ایجاد یک شوک توسط لیدر این جریان برای بسترسازی جهت فعالیت انتخاباتی تاکید کرده بود.
گفتنی است این مطلب در حالی از سوی سایر رسانه های جریان انحراف مورد تاکید قرار گرفت که پیش از این ندای انقلاب در خبری از برگزاری کنگره بزرگ و مهم منحرفین در 21 بهمن خبر داده بود.


نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : شنبه 90/11/1
نظر

*نمازجماعت  در محل  مسجد و حسینیه توت برگزارمیشود.

* مسجد روستای توت  توسعه مختصری یافته است  و پذیرای تعداد بیشتری از نماز گزاران خواهد بود. البته به نظر می رسد این توسعه  غیر اصولی و غیر کارشناسی می باشد .

*  نمایشگاه فرهنگی (کتاب و سی دی و ...) به همت اداره تبلیغات اسلامی اردکان و با همکاری  هیئت جوانان انصار المحسن(ع)  روبروی مسجد توت برپا می باشد.

*  تبلیغات میدانی با نصب بنر هایی حاوی  پیامهای دینی و مذهبی و اجتماعی  در هر گوشه و کناری  به چشم می خورد. که کاری است از سوی دفتر فرهنگی حسینیه توت . و در جای خود بسیار جالب و درخور تامل می باشد.

* بروشوری تحت عنوان ویژه نامه حسینیه توت  در حال توزیع می باشد که حاوی مطالبی درخصوص مناسبتهای آخر ماه صفر و مسابقه فرهنگی است که از سوی هیئت امناء حسینیه توت و با همکاری اداره تبلیغات اسلامی اردکان تهیه شده است.

* چند مورد بنر درمورد مناسبتهای آخر صفر از سوی شهرداری و شورای شهر اردکان نصب شده که یکی از آنها منقش به تصویر شهید گرانقدراخیر اردکان" شهید فتوحی " است.

* پاسگاه انتظامی مستقردرتوت در محل جدید خود" نزدیک عباسیه" قرار داشته و برادران نیروی انتظامی  امور نظم و امنیت و ساماندهی این مراسم را به عهده دارند.

* در کنار پاسگاه انتظامی پایگاه بسیجیان قرار دارد . پایگاه بهداشتی نیز در کنار حمام متروکه  مستقر می باشد.

* در اولین شب برنامه های توت ، تعزیه  حضرت مسلم(ع) برگزارشد . قابل ذکر است  گروه تعزیه خوان از  شهر اراک بوده و برخی از اعضای گروه ازاصفهان می باشند.

* حضور چشم گیر عزاداران حسینی دراولین شب از مراسم حسینیه توت  نشان از عمق علاقه مردم اردکان به اهل بیت (ع) می باشد.

* مراسم مذهبی عباسیه از شب جمعه با دعای کمیل آغازشده و در هر شب همزمان با مراسم حسینیه اصلی توت مراسم برگزار می شود  البته شب گذشته  جمعیت چندانی در مراسم حضور نداشتند. ایجاد نمایشگاهی از صحنه های تاریخی اهل بیت جلوه خاصی به ورودی  عباسیه بخشیده است.

*  امسال عزاداران حسینی  روستای توت  بیش ازآنکه از فضای های  فرهنگی و دینی بهره مند گردند ، از وجود  3 مرکز تهیه و توزیع  پذیرایی  بهره مند می باشند. چرا  که در اوقات ناهار و  شام ، علاوه بر  مهمانسرای حسینیه و عباسیه ،  سفره سرای حضرت ابوالفضل(ع) درجنب آب انبار ورودی توت ، نیز پذیرای مهمانان این روستاست.

* شب اول مراسم توت ، مشکل آب به ویژه در بخشی از روستا و سرویس های بهداشتی  موجب اعتراض برخی مهمانان روستاشد.

*   حدودا در کیلومتر 20 روستای توت   پایگاه  پلیس راهنمایی رانندگی  به منظور  کنترل ترافیک راه اندازی شده  ودر کنار آن  پایگاه امداد و نجات جاده ای مستقر است ..

* جاده  کشتخوانهای شمالی اردکان (تقاطع ولیعصر(عج) به طرف  کوهستان پارک) ( جاده زردوگ)  از انتها مسدود شده  که شایسته است  همشهریان گرامی برای عزیمت به روستای توت توجه به این امر داشته باشند و از مسییر  کمر بندی استفاده نمایند.

* شنیده شده برخی از کاندیداهای انتخاباتی مجلس شورای اسلامی قصد دارند به انحای مختلف از ظرفیت  حضور مردم در روستای توت برای اهداف تبلیغاتی ( غیر مستقیم یا مستقیم ) خود سوء استفاده نمایند . که لازم است بارعایت قوانین و اخلاق ، زمینه بد بینی رافراهم ننمایند.

*  قرار است از سوی شبکه 2 سیما ، مراسم و آداب مذهبی روستای توت  به طور کامل فیلم برداری و برای تهیه یک مجموعه مذهبی و مستند آماده  شود.


نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : شنبه 90/11/1
نظر

در سوگ أسوه حسنه 

پیامبر اسلام و شیوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى

ویژگی ها و شایستگى های پیامبر اعظم (ص)

دل نوشته هایی در سوگ نبی رحمت (ص)

دانستنی هایی درباره نبی رحمت (ص)

پیامبر اسلام(ص) از دیدگاه گوستاولوبون

تأسی به پیامبر اعظم (ص) از منظر مقام معظم رهبری

سیره‌ رسول نور(ص) در کلام وحی
رحلت رسول اعظم (ص)
تاریخچه زندگی رسول اکرم (ص) 
علم غیب پیامبر اکرم (ص)
حقوق حیوان ها در سیره و سخن پیامبراعظم
حاکمیت‏سیاسى پیامبر (ص) وسلم در قرآن
خصایص نبی اعظم (ص)
نقش اخلاق در سیره عملى پیامبر اسلام (ص)
تاریخچه زندگی رسول اکرم (ص)  
دانستنی هایی درباره نبی رحمت (ص) و رحلتشان

گلچین احادیث نورانی نبوی (ص)
پیامبر اکرم(ص) و وقایع سال دهم هجرت

جستاری کوتاه در زندگانى امام حسن(ع)

دانستنی هایی درباره امام حسن مجتبی

در سایه سار کلام گهربار امام حسن(ع)

حکایت های شگرف از امام حسن مجتبی (ع)

فعالیت‏هاى فرهنگى و سیاسى امام مجتبى(ع) پیش از امامت
پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن مجتبی (ع) و یاران خائن
شناخت زمینه هاو علل صلح امام حسن (ع)
بر ساحل قرآن
امام حسن (ع) و پاسداری از ارزش‏ها
کتابشناسى امام حسن مجتبى (ع) 
کتابشناسى امام حسن مجتبى (ع) 

صلح امام حسن (ع) پرشکوه‏ترین نرمش قهرمانانه تاریخ
صلح عزت آفرین از زبان امام حسن (ع)
اخلاق کریمانه امام حسن مجتبی (ع)

کرامات الرضویه(علیه السلام)
سیره شخصیتی امام رضا (علیه السلام) 
ضرورت کسب معرفت درباره امام رضا (علیه السلام)
امام رضا(علیه السلام) و خدمات فرهنگی
کرامات امام رضا(علیه السلام) به روایت اهل سنت
ادعای تشیع
تجدید عهد با غریب طوس
بررسی تألیفات و نگارش های امام رضا علیه السلام
برکات حضور امام رضا علیه السلام در ایران 


نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : شنبه 90/11/1
نظر

آقاجون! من چارسالمه. من شما رو خیلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که امشب اومدی خونمون. فقط نمی دونم چرا بابا مصطفام هنوز نیومده.
مامانم میگه بابات رفته یه مسافرت و شاید به این زودی ها نیاد. اما نمی دونم چرا وقتی این حرفو به من می زنه روشو از من برمی گردونه و شونه هاش تکون می خوره و بعد که من می رم تا از جلو صورتشو ببینم، چشماش خیلی قرمز شده و صورتش هم خیسه!
این روزا مامانم خیلی صورتشو می شوره.نمی دونم چرا نگاش یا به منه یا به قاب های رو تاقچه و یا به در خونمون که بابا زنگ بزنه.
امشب که شما اومدی خونمون من می خوام یه رازو به شما بگم. من و بابام چند روز قبل یه قول مردونه به هم دادیم. اون شبی که بابام می خواست بره مسافرت یواشکی در گوشم گفت من و تو مثل دو تا مرد باید با هم صحبت کنیم و قول هایی به هم بدیم و هیچ کسی هم از اون با خبر نشه. من هم به اون قول مردونه دادم و حتی به مامانم هم نگفتم.


بابا مصطفام با دو تا دستاش شونه هامو چسبید و صورتشو آورد دم گوشمو گفت: پسرم تو دیگه بزرگ شدی و مرد این خونه ای. باید به من قول بدی مثل یه مرد به مامانت کمک کنی. مامانتو اذیت نکنی. به حرفاش گوش بدی. بهش کمک کنی و نذاری یه وقتی از دست تو ناراحت بشه. منم گفتم بابا یه شرط داره و اون اینه که وقتی از مسافرت برگشتی اون ماشین پلیس چراغ دارو برام بخری.

تو این چند روزی که بابا مصطفام نیست دلم خیلی براش تنگ شده مخصوصا برا اون خنده هاش. اما عیبی نداره… من هم هر وقت دلم براش تنگ می شه مثل بابام میام لب تاقچه و به عکس شما نگاه می کنم.
آخه بابا مصطفام هر وقت خیلی خسته بود و ناراحت، می اومد کنار تاقچه و با شما صحبت می کرد. نزدیک شما که میومد لبهاش تکون می خورد. بعضی وقت ها هم که خیلی خسته بود شونه هاشم تکون می خورد. فکر کنم مامانم هم این روزها خیلی خسته است که مثل بابام شونه هاش تکون می خوره و چشماش قرمز می شه!
بابام با شما آهسته صحبت می کرد. من که چیزی از حرف های شما دو نفر سر در نمی آرم اما اینو می دونم بابا مصطفام هر وقت با شما صحبت می کرد تا خیلی روزای بعد خوشحال بود. اگه ده شب هم کار می کرد عین خیالش نبود.
فکرشو کن اگه بابام مسافرت نبود و امشب خونه بود و شما رو می دید دیگه چی می شد. از خوشحالی بال درمیاورد و دیگه هر چی من بهش می گفتم ، می گفت چشب پسرم ،چشب عزیزم. هر چی می خواستم برام می خرید. من یه ماشین پلیس می خام که دشمنا رو تعقیب کنم. اما بابام میگه بزار بزرگتر بشی اونوقت برات می خرم.
اما… وقتی بابام بیاد و بفهمه شما خونمون اومدید و اون نبوده ،خیلی ناراحت می شه . شاید هم اونقدر ناراحت بشه که تا چند روز دیگه به حرفام گوش نده… اما نه! بابا مصطفام خیلی مهربونه… وقتی بیاد و بوی عطر شما رو ببینه که توی خونه و محلمون پیچیده، مطمئنم به همه حرفام گوش می ده. بابام میگه شما بوی بهشت میدی. بابام همیشه از بهشت میگه…یه وقت نکنه این دفعه که مسافرت رفته، رفته باشه بهشت…!